توصيههاي حجتالاسلام والمسلمين قرائتي به معلمان: شادي و خنده را هنگام آموزش فراموش نكنيد. جمعي از معلمان خواهر و طلاب خواهر روز گذشته در آستانه هفته معلم با حجتالاسلام والمسلمين قرائتي ديدار كردند و ضمن تبريك بزرگداشت مقام معلم، از ايشان تجليل به عمل آوردند. در اين ديدار حجتالاسلام والمسلمين قرائتي رئیس ستاد اقامه نماز سخنان خود را چنين آغاز كرد: ميخواهم مطلب جديدي را بگويم و يك قدم جلوتر بگذارم. بايد بگويم كه معلمي شغل خداست. امام فرمودند معلمي شغل انبيا است من هم ميگويم كه معلمي شغل خداست. قرآن ميفرمايد: الرَّحْمَنُ عَلَّم. ضمن اينكه با توجه به آيات قرآن ميتوان معلمي را شغل جبرائيل نيز دانست. این معلم قرآن سخنان خود را با ذكر خاطرهاي ادامه داد: حدود 37 سال پيش كه من طلبه گمنامي بودم، شخصيت مشهوري مثل دكتر بهشتي با من تماس گرفت و گفت: «بنده ميخواهم از تهران به قم بيايم چراكه حرف مهمي با شما دارم. يك ساعت هم مهمان شما خواهم بود. ضمن اينكه در آن زمان كسي خانهتان نباشد.» ايشان سر موعد تشريف آورند. يكي از فضلا هم كه الان از آيتاللهها هستند در اتاق من تشريف داشتند كه دكتر بهشتي خواستند تنها با من حرف بزنند. ايشان گفتند: «بايد به شما يك تبريك بگويم و يك خطر را هشدار دهم. تبريك به خاطر اينكه معلم خوبي هستي و خطر اينكه شما از معلمي دست برداري و منبري بشوي. چون به منبريها پول ميدهند من ميترسم بعد از مدتي پول خوبي به شما بدهند كه به شما بچسبد و ديگر تخته سياه و معلمي را كنار بگذاري.» بعد از من پرسيد كه خودم و خانوادهام چقدر در ماه خرج دارم. من خرج خودم را گفتم. ايشان گفت: «من ماه به ماه اين پول را به حساب شما ميريزم كه شما بدون دغدغه فقط به معلمي بپردازي و منبري نشوي.» از ايشان پرسيدم اين پول از كجا ميآيد؟ ايشان گفت: «سهم امام است.» گفتم زندگي ما زاهدانه نيست. به هر حال خانه ما آن زمان منزل قشنگي بود. فرشهاي دستباف داشتيم و خانه ما مبلمان بود در حالي كه آن زمان هيچ آخوندي مبل نداشت. به ايشان گفتم وضع خانه ما را ميبينيد كه خوب است. در حالي كه با سهم امام بايد زندگي سادهاي داشت. همچنين گفتم تعجب ميكنم شما از تهران زنگ زديد و اين راه را آمديد و اين پيشنهاد را به من داديد فقط به خاطر اينكه من معلمي را ادامه دهم؟ ايشان گفتند: «بله. به همين قصد آمدم.» گفتم به خاطر اين حركت شما كه اين قدر براي معلمي اهميت قائل هستيد، من قول شرف ميدهم كه تا آخر عمر دست از معلمي برندارم. بعد از انقلاب هم موقعيتهاي مختلف از جمله امام جمعهاي، نمايندگي مجلس، قاضيگري و ... براي من پيش آمد اما من معلمي را رها نكردم. از آقاي بهشتي پول نگرفتم اما به خاطر عنايت ايشان دست از معلمي برنداشتم. وي در بيان اهميت شغل معلمي چنين سخنان خود را ادامه داد: معلمي با شغلهاي دگير تفاوت چشمگيري دارد. مثلا معلم ربطي به مهندس ندارد. مهندس سالن ميسازد اما معلم آدم ميسازد. يك سالن خوب حداكثر يك قرن دوام ميآورد. اما آثار تربيتي معلم تا انتهاي بشريت پابرجا ميماند. مهندس فقط مغزش مهندس است اما معلم تمام حركاتش، كردارش و گفتارش معلم است. بنابراين معلمي هم شغل خداست هم شغل پيغمبر و انبيا است منتها اينكه معلم خوب بايد چه خصوصياتي داشته باشد، سخن ديگري است. حجتالاسلام قرائتي در ادامه چند توصيه به معلمان ارائه كرد: اول اينكه معلم نيت دريافت پول نداشته باشد. نه اينكه پول نگيرد. فقط نيت اين كار را نداشته باشد. مثل اين ميماند كه وقتي شما لباس ميشوييد، غذا هم هضم ميشود، ورزش هم ميكنيد اما اينها نيت شما نيست. هدف شستن لباس است كه در كنارش چيزهاي ديگر به دست ميآيد كه اين اشكالي ندارد. بر اين اساس اخلاص معني پول نگرفتن را نميدهد. اخلاص يعني نيت مادي نداشتن. وي ادامه داد: مسئله دوم دلسوزي است. معلم بايد از درون بسوزد. سوم اينكه معلم بايد بي تكلف باشد. نبايد به چيزي گير بدهيم. اگر كاري انجام شد كه شد. اگر هم نشد، نشد. مثلا اينكه كلاس درس چه شكلي است؟ چند متر است و ... نبايد مهم باشد. حجتالاسلام قرائتي در اين زمينه نيز مثالي ذكر كرد: بنده يك بار كلاسي برگزار كردم كه نه تخته سياه داشتيم، نه گچ و نه تخته پاككن. يك تكه مقوا آوردم كه با ذغال روي آن مينوشتم. جوراب خودم را هم به تخته پاككن تبديل كردم. بيتكلفي گار را راحتتر ميكند. قرآن هم انسان را از تكلف داشتن بر هزر داشته است. وي چهارمين ويژگي يك معلم را چنين ذكر كرد: گفتگوي تن به تن نبايد براي يك معلم فراموش شود. اثري در اين نوع گفتگو هست كه در گفتگوي ميليوني نيست. پنجم اينكه معلم از آموزش برخي علوم بيمورد بپرهيزد. برخي چيزها به درد كسي نميخورد. مثلا اينكه نماز در قطب شمال كه شش ماه شب و شش ماه روز است، به چه شكل است به ما چه ربطي دارد؟ حجتالاسلام قرائتي خطاب به جمع حاضر گفت: حرفهايي كه ميزنيد بايد مورد نياز باشد. يك بار جايي بودم بعد از نماز دعايي خوانده شد با اين معني كه خدايا من در بيابانها حيرانم. خدايا نميدانم رزق من كجاست در صحرا يا دريا؟ در شهر يا روستا ... به آن فرد گفتم اين چه دعايي است كه ميخواني مگر تو در اين وضعيتي؟ مگر در بياباني؟ گفت: اين دعا در مفاتيح آمده. گفتم آمده باشد احتمالا زماني يك فردي در اين وضعيت بوده اين دعا رو خوانده چه ربطي به تو دارد! يا يكبار در جمكران عدهاي دانشآموز 9 ساله را آورده بودند. مناجات عارفان ميخواندند. الهي نفسي معيوب و قلبي مهجور... كه من در واكنش به آن گفتم برو كشكت را بساب تو كه هنوز نفس نداري، چنين دعايي ميخواني. اين است كه بايد بدانيم چه چيزي را براي چه كسي ميگوييم. هر چيزي براي هر كسي مناسب نيست. مفاتيح مثل داروخانه ميماند. ما كه نبايد هرچه دارو در داروخانه است را بخوريم. بايد هر موقع بسته به نياز دارويي لازم داشتيم از آن مصرف كنيم. وي توصيه ديگري براي معلمان داشت: مسئله بعدي اينكه شاد باشيد و هنگام آموزش خنده و شادي را با كار تركيب كنيد تا اثربخشتر باشد. يادگيري با خنده و شادي بسيار ماندگار و تاثيرگذار است. مثلا من به فكر اين هستم كه يك سايت خنده راه بياندازم. چه كسي گفته است كه ما آخوندها فقط بايد بگريانيم. توصيه بعدي من به شما اين است كه لباس تيره نپوشيد. رنگ تيره اثر بدي براي آموزشگيرنده دارد. رنگ شاد و ساده بسيار مفيد است. ضمن اينكه با تنوع و شاد صحبت كنيد. قرآن هم گاهي با يك هدف چند چيز متنوع را در كار هم آورده است مثلا در جيي شتر و آسمان را كنار يكديگر ميگذارد تا يك مفهوم را برساند و از اين طريق تنوع بخشيده است. حجتالاسلام قرائتي اين چنين براي حاضران دعا كرد: انشاءالله كه معلمهاي خوبي بشويد. ضمنا از شما درخواست ميكنم به موضوع نماز به خصوص در آموزش به كوچكترها بسيار دقت كنيد. |
منبع:سایت آقای قرائتی